برای فرشته ام که زود آسمانی شد

از نامه ها1

1391/7/23 12:44
نویسنده : صبور
562 بازدید
اشتراک گذاری

سلام مهربون فرشته ی من

دخترم خیلی باهات حرف دارم. خیلی. اینروزا خیلی احساس تنهایی ترس و وحشت میکنم. همه چی سرجاشه اما درونم آروم نیست. با اینکه خیالم از بابت راحته اما انگار ناخوداگاهم بی قرارتوست.

جمعه اودم جایی که بچه های مثل تو رو خاک میکنن. منو دیدی مامانی؟ خیلی پشیمون بودم که چرا خودم خاکت نکردم؟ چرا حتی ندیدمت؟ اونجا که رفتم حسابی خاکی شدم و داغ دلم تازه شد. آخه اگه بودی تو بهترین و نرمترین رختخواب میذاشتمت اما حالا رفته بودی زیر خروارها خاک.....

جای آغوش گرم من تو زمین سرد خوابیده بودی.

درسته که شش ماه بیشتر مهمون دلم نبودی اما تو این شش ماه خیلی سختی کشیدم و انتظارم تو شختترین شرایط طی شد. از همون اولی که تو دلم لونه کردی دردشدید داشتم و دو هفته بعد لکه بینی و بعدشم که تبدیل شد به خونریزی. بیشتر شبها مامانی شبح که بیدار میشدم نصف بدنم خواب رفته بود و میسوخت چون با اینکه قبلش تو خواب خیلی تکون میخوردم، به خاطر اینکه خونریزی نکنم و تو آسیب نبینی حتی توی خوابم تکون نمیخوردم. اونقدر توی اون دوران دلم واسه آسمون تنگ شده بود چون فقط ماهی یکبار که واسه چکاب میرفتم دکتر آسمون رو میدیم وگرنه بقیه موارد روی تخت کنار خونه مامان جونت، فقط سقف رو میدیدم.

تنها دلخوشیم اون موقع میدونی چی بود؟ این بود که وقتی دستشویی میرفتم چند لحظه ای فقط چند لحظه جلوی آینه قدی واستمو شکممو توی آیینه ببینم. و از بزرگ شدنت کیف کنم. همه ی کارهامو خوابیده بود. نماز خوندن غذا خوردن.

یادمه بعد از اینکه به دنیا اومدی، اولین بار که سجده رفتم خیلی اشک ریختم چون واقعن دلم برای سجده تنگ شده بود.

دلخوشی اون روزهام این بود که یه هفته بگذره و من برم تو سایتی که رشد هفته به هفته ات رونوشته بود سر بزنم و ببینم چه شکلی شدی.

..........

 

 

 

هنوز انگار توی بهتم. هنوز نمیفهمم چه بلایی سرم اومده. هنوزم فکر میکنم تو توی دلم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)