فدای تو شاید خودت هیچ موقع نفهمی که چه لطف بزرگی در حق من کردی با اومدنت با تو رشته ی پیوند مامانت با خدا محکم شد، چیزی که خیلی وقت بود منتظرش بود اما نمیشد با اومدن تو اراده ام قوی شده و راحت میتونم یک نه ی محکم بگم به همه ی چیزایی که چند ساله اسیرشون بودم البته فکرای بد بد نکنی راجع به مامانت این اسارت مربوط میشه به یکسری وابستگی های عاطفی که مامانت داشت و خییلی وقت بود میخواست رها بشه اما نمیشد اما امروز یکی از اونها اتفاق افتاد و رها شدم بدون هیچ حس از دست دادنی چون تو رو دارم انگار همه چیز تو زندگیم هست بعد بیشتر برایت خواهم گفت. پی نوشت: دیروز مامانی جونت و خاله ها و داییت از اومدنت باخبر شدند. همه شاد و ذوق زده شدن...